Is mores more constructive for networked life or law?

Gdmd...edyu
24 Dec 2024
54


English : Scroll down 👇
Persian :
عرف سازنده تر هست برای زندگی شبکه ای یا
قانون ؟ 

   همه ی ما میدانیم که بشر ابتدا عرف را تجربه کرد سپس با پیشرفت اجتماعی اش قانون را ساخت تا مانع از وحشی گری شود . حتی الان نیز برای جامعه های وب ۳ قوانینی مطرح میشود تا محیط سالم تری برقرار کند ، من هم دوست دارم سالم بودن جامعه و محیط را . ادامه سخنان من درباره پیشرفت های تاکنون نیست بلکه فقط به مفهوم ساخت خود کلمات قانون و عرف اشاره دارد .
    در ساده ترین حالت ممکن ما مردم یاد میگیریم اجرای قانون توسط هر شخص ، نظمی برای جامعه ی ما پدیدار میکند . اما با مشاهده برخی مناطق پر هرج و مرج که از قانون هم استفاده میکنند با خود میگویم : آیا واقعا این گونه هست ؟ اینجاست که ما کنجکاو میشویم به معنی خود کلمه قانون و دلیل به وجود آمدنش (تاریخچه اش ) ‌پی ببریم تا درک کنیم شیوه کارکرد این ساختار در جامعه مان چگونه هست .
 در تاریخچه قانون میبینیم که مهمترین مسئله :

  • ابتدا باید اطاعت کننده ای ( بوروکراس ) باشد تا حاکم بتواند وجود داشته باشد اما این برای دوام حاکمیت کافی نیست .
  • در قدم دوم اطاعت کردن باید به عادت تبدیل شود تا قدرت حاکمیت دوام داشته باشد مگرنه حکومت دوران فترت را خواهد گذراند .
  • اما مشکلی وجود دارد مردمان باستان یک سری توافقات بین خود برقرار میکردند به نام عرف برای رسیدن به هدفی و حاکم میدید که مردمش همچنان بین خودشان از عرف استفاده میکنند .
  • پس حاکم برای موفق شدنش نیاز داشت دستوراتش را شبیه به عرف نشان بدهد بین مردمش ولی معنی خود عرف برخلاف تصور حاکم است چون عرف تکرار عادت ها بدون اجبار از شخص دیگریست(دیکتاتور - ارباب - حاکم و… ) .
  • در نتیجه حاکم برای رفع تضاد بین عرف و دستوراتش کلمه قواعد را به وجود آورد ، یعنی حاکم قبول میکند که برای رسیدن به خواسته اش این بها را پرداخت کند و به برده های مدرنش ( بوروکراس ها ) اجازه بدهد اولین قدم استقلال داشتن در زندگیشان را بردارند یعنی رفتار فلسفی گرایانه (به یادگار رخداد مرگ ناجوان مردانه سقراط ) . در این میان مردمش هم نسبت به کلمه قواعد توهم آزادی پیدا میکردند درحالی که دیکتاتوری حاکم همچنان پابرجا بود .

 در ادامه این اتفاقات سه کلمه مهم در این زمینه نیز پدیدار شدند :

  • امر : از بایدها تشکیل شده است چه طرف مقابل مایل باشد چه مایل نباشد .
  • دستور : همراه با تهدید می باشد و تکرارش به صورت مکرر تبدیل به قانون میشود .
  • فرمان : دستوری که به صورت قاطع امر میشود بر دیگری .


    در نهایت کلمه قانون پدیدار شد و این قانون به معنای : دستور های متکی به تهدید به مجازات هایی است که در صورت نافرمانی از دستور ها اعمال میشود .
   در ساختار سلسله مراتبی ( نیمه متمرکز ) قانون به دستور  حاکم شکل میگیرد ، حتی اگر از طرف مقام دیگری نیز صادر شود نیاز به دستور حاکم دارد . پس هر جا که قانون هست حاکم دستور دهنده هم دارد .
    سیستمی مانند قانون که مجازات را عنصر اصلی در نظر میگیرد دارای اشکال هست ، چون مجازات تشبیه به روشی برای پاک کردن گناهان به کار میرود درحالی که در تاریخچه همین کلمه گناهان ( از طرف برخی انسان ها تعریف شده است برای برده نگه داشتن برخی انسان های دیگر ) . 
اما اگر به معانی کلمه عرف توجه کنیم :

  • به یک سری توافق بین مردم گفته میشود که هیچ مجازاتی در صورت رعایت نکردنشان ندارد ( اگر با خود بگوییم که انسان ها تاکنون نتوانسته اند به اختیار خود مستقلانه مسئولیت های فردی و اجتماعی شان را رعایت کنند یعنی به وحشی بودن گونه بشر اشاره میکنیم و یک هیولا هست ) .
  • در زمان مورد نیاز توسط خود مردم قابل تغییر هست برخلاف سنت ها که با تعصب پایدار هستند و رعایت کردن سنت یعنی پشت کردن به تغییرات حال حاضر طبیعت اطرافمان ان هم در دنیای نسبی مان که با تغییر زنده هست .
  • نیاز به ناظر و آقا بالاسر با چماغ ، مثل زندان بان ندارد تا عملکرد مردم را مورد ارزیابی قرار دهد چون همگان عرف را رعایتش میکنن . 
  • برای طرح ریزی عرف نیازمند مردمان مستقل و اگاه هست که هر کدام توانایی بررسی شرایط و حل استراتژیک چالش غافلگیرانه را داشته باشند .


   تفاوتشان را در ساده ترین مثال بخواهیم مطرح کنیم : یک فرد وحشی به زور مجازات قانون پشت چراغ قرمز راهنمایی رانندگی توقف میکند که برخلاف خواسته قلبی اش هست . اما یک فرد متمدن به خاطر سطح درک و شعور بالایش و فرهنگ متمدنش به انتخاب خود بدون نیاز به قانون پشت چراغ قرمز راهنمایی و رانندگی توقف میکند .
   حتی مهمتر از همه چیز در این مثال بالا شخص وحشی فقط در مکان هایی پرتردد شهر که قوانین راهنمایی رانندگی تایین کرده شاید رعایت کند ولی شخص متمدن در تمام مکان های بدون تردد - کم تردد - پر تردد خودش بدون اجبار رعایت خواهد کرد .

در نتیجه :
   با نکاه کردن به تاریخچه کلمات قانون و عرف در کنار شیوه برخورد مردم به این مسائل از طبقات اجتماعی-سیاسی مختلف مشاهده میکنیم که استفاده از عرف مناسب تر است به جای قانون چون برخلاف دلایل ساخت قانون که در تاریخچه اش بیان شد فقط در صورت وجود وحشی های کله شق مجبور به استفاده از قانون در یک منطقه بر علیه شان هست و آن هم توسط دیکتاتور منطقه . 
   ولی برای استفاده از عرف در یک منطقه نیازمند وجود تماما اشخاص ( مستقل - اگاه - مهربانی - با شعور - متمدن ) هستیم که فرهنگ استفاده از عرف را دارند تا برای زندگی خود یک سری رفتار و واکنش های توافقی طرح ریزی کرده و سپس همگان اجرایش کنند ، در زمان مورد نیاز هم دوباره خودشان توافقاتی درباره تغییرات مورد نیاز پیاده کنند بدون مهتاج بودن به دیکتاتوری . 
   این گونه زندگی در یک جامعه ای شبکه ای غیر متمرکز که هم هر شخصی اصل هماهنگی من و دیگری را رعایت کرده است و هم همگی ( مستقل - آگاه - مهربانی - متمدن ) هستند و در سطح کلان جامعه شان نیز از عرف برای زندگی شان استفاده میکنند دلرباست . با این که قبول دارم ایده ام اندکی به شایسته سالاری شبیه هست .

English :

Is mores more constructive for networked life or law?

   We all know that humanity initially experienced customs, and then, with its social advancement, created laws to prevent savagery. Even now, regulations are being proposed for Web 3 communities to establish a healthier environment, and I also value the well-being of society and the environment.My discussion isn't about the advancements made so far, but rather refers to the concepts embodied by the words 'law' and 'mores'.

   In the simplest possible terms, we people learn that the enforcement of law by any individual creates order in our society. However, upon observing certain chaotic areas that also utilize law, I ask myself: Is it really like this? This is where we become curious to understand the meaning of the word "law" and the reasons for its existence (its history) so we can comprehend how this structure operates within our society. 

  In the history of law, we see that the most important issue is :

  • First, there must be an enforcer (bureaucrat) for the ruler to exist, but this is not enough for the sustainability of governance.
  • Secondly, obedience must become a habit for the power of governance to endure; otherwise, the government will go through a period of stagnation.
  • However, there is a problem: ancient people established a series of agreements among themselves known as customs to achieve a goal, and the ruler saw that his people still relied on customs among themselves.
  • Thus, the ruler needed to present his commands similarly to customs among his people, but the very meaning of custom contradicts the ruler's intention, as custom is the repetition of habits without coercion from another person (dictator, master, ruler, etc.).
  • As a result, the ruler created the term "rules" to resolve the conflict between customs and his commands, meaning the ruler accepts that to achieve his desires, he must pay this price and allow his modern slaves (bureaucrats) to take the first step toward independence in their lives, which is a philosophical behavior (echoing the unjust death of Socrates). In this context, the people also began to develop an illusion of freedom regarding the term "rules," while the ruler's dictatorship remained intact.


   Following these events, three important terms emerged in this area:

  • Command: consists of imperatives, whether the counterpart is willing or not.
  • Order: accompanied by threats, and its repetition becomes law.
  • Decree: a command that is decisively imposed upon another.


    Ultimately, the term "law" emerged, and this law refers to orders contingent upon threats of punishments that are applied in case of disobedience to these orders. 
   In a hierarchical (semi-centralized) structure, the law is shaped by the ruler's command; even if issued by another authority, it requires the ruler's order. Therefore, wherever there is law, there is also a commanding ruler. 

A system like law, which considers punishment as a primary element, has its flaws, as punishment is likened to a method of cleansing sins, while throughout history, the definition of sins has often been established by certain individuals to enslave others. 

   However, if we pay attention to the meanings of the term "mores":

  • It refers to a set of agreements among people that carry no punishment for noncompliance (if we reflect on this, we imply that humans have not been able to independently uphold their individual and social responsibilities, which indicates the wildness of the human species and represents a monstrous reality).


  • It can be changed by the people when necessary, unlike traditions that remain stubbornly fixed; adhering to tradition means turning one's back on the current changes in the surrounding nature, especially in our relative world, which is alive with change. 
  • There is no need for an overseer or a master with a stick, like a prison guard, to evaluate people's behavior because everyone adheres to mores. 
  • Designing mores requires independent and aware individuals, each capable of assessing conditions and strategically solving unexpected challenges. 


   To illustrate their difference with the simplest example : a wild person stops at a red traffic light due to the coercive punishment of the law, which goes against their innate desires. However, a civilized person stops at the red light of traffic signals out of their high understanding, intellect, and cultured upbringing, choosing to do so without the need for law.

   Even more importantly, in the example above, the wild individual may only follow traffic regulations in busy areas of the city, while the civilized person will adhere to them voluntarily in all places, whether busy or not.

As a result:
   By examining the historical context of the words 'law' and 'custom' alongside the attitudes of people from various social and political classes towards these issues, we observe that the use of mores is preferable to laws. This is because, unlike the reasons for establishing laws as mentioned in their history, laws are only necessary in areas where there are stubborn wild individuals who require enforcement against them, often by local dictators. 

   However, the implementation of mores in an area requires the presence of completely independent, aware, Kindness, intelligent, and civilized individuals who have a culture of using customs. They would then design a series of consensual behaviors and reactions for their lives, and subsequently, everyone would implement them. When necessary, they would renegotiate any changes without needing to depend on a dictatorship.

   Such a way of living in a decentralized networked community, where each person respects the principle of coordination between myself and others, and where everyone is independent, aware, kindness , and civilized, while also utilizing mores at a larger societal level, is enchanting. While I acknowledge that my idea is somewhat reminiscent of meritocracy.

Get fast shipping, movies & more with Amazon Prime

Start free trial

Enjoy this blog? Subscribe to Sajed.A

2 Comments